۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

كلمنت استون

http://cornerstone.wwwhubs.com/CS.JPG
Clement Stone

شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد . كلمنت استون


نگاه ما به خود تابع چه عوامل و شرایطی است . اگر تابع شرایط خارجی همانند دید مردم باشد ما هموراه در یک بدهکاری شوم بسر می بریم . چون همیشه می پنداریم کمبودی در ما هست و آن را باید از چشم مردم بدور نگاه داریم .
هر روز بیشتر ظاهر سازی می کنیم و بدینسان رشد و باروری را در درون خویش بمرور می کشیم .
اما عده ایی هستند که نگاه به خود را از درون خویش آغاز می کنند . آنها سیر تکاملی خویش را می بینند و همواره سعی می کنند مسیر بالندگی و رشد خویش را بسنجند . این گونه افراد دارای رشدی تدریجی اما پایدار هستند شاید آنها در جوانی همانند گروه اول ( که خیلی زود موقعیت اجتماعی مناسبی بدست می آورند ) رشدی نکنند اما بمرور از گروه اول پیشی گرفته و مسیر ترقی خویش را طی می کنند . گروه سومی هم هستند که رشد آنها بسیار نازل است آنها در جوانی به سبب همراهی دوستان جوان خود در یک مسیر خوب قرار می گیرند اما بمرور بجای آنکه درون خویش را بپرورند تا رشد بیرونی داشته باشند از زمین و زمان کمک می گیرند تا درون خویش را نابود سازند !
این گونه افراد همواره به آدمهای گروه اول نزدیک می شوند تا در رشد آنها سهیم شوند !
آنها پیش از شروع هر کار آیه یاس می خوانند نگاه آنها از محافظه کاری شروع شده تا حرکت های شوم خود آزاری پیش می رود . جمله بسیار زیبایی متفکر کشورمان ارد بزرگ (Orod Bozorg) دارد که مصداق حال گروه سوم است او می گوید : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند .

گروه اول رشد خویش را در دورویی و خوب نشان دادن سیمایشان به دیگران می بینند .
گروه دوم مسیر رشد خود را از درون همواره مدیریت می کنند .
گروه سوم رشد خویش را انکار نموده و بدنبال دوستانی هستند که خلع رشد آنها را پر کنند .

کلمنت استون(Clement Stone) می گوید : شما هماني هستيد كه فكر مي كنيد .
این سخن را هر سه گروه خیلی خوب درک می کنند همه ما رشد و پایداری خویش را می توانیم حدس بزنیم .
نکته آخر آنکه باید به توانایی های خویش ایمان بیاوریم و بر این اساس آینده را بسازیم .


۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

ارد بزرگ

آزادی باجی به مردم نیست ! چرا که مال و داشته آنهاست. ارد بزرگ

بسیاری در کشورهای جهان سوم عادت کرده اند برای گرفتن حقوق اولیه خود التماس کنند .
اولین حق هر انسان داشتن آزادیست .
التماس های عوام برای داشتن اندکی آزادی این توهم را در بین دایه داران قدرت پدید می آورد که براستی آنان عین حق هستند و آنانند که با دادن اندکی آزادی به مردم ، در حق آنها حاتم بخشی می کنند ! حال آنکه آزادی پایه و اساس هر حاکمیتی است .
مردم با ایجاد و حفظ کیان یک کشور بدنبال بدست آوردن آزادی های انسانی خود هستند .
متاسفانه اغلب پس از گذشت زمان و تقسیم غنایم کم کم زیاده خواهی و عشیره گری شروع می شود که خود باعث می گردد آنهایی که دارای چنین روابطی نیستند در مدح و ثنای حاکمیتها چاپلوسیها بکنند که در نهایت ماحصل این جریان ایجاد خود بزرگ بینی است در نهادهای حاکمیتی !
و مردم که خود نوک منشور قدرت هستند به پایین پرتاب شده و اقلیتی مریض بر کل امور سایه می گسترانند
شما نمونه این جریان را در حکومتهای و جمهوریهای تازه استقلال یافته کاملا دیدید .
مجسمه های که پس از استقلال و آزادی از طلا ساخته شد و در مقابل مردم قرار گرفت .
انحصارات و بروکراسی اداری و سیاسی توسط طبقه حاکمه بوجود آمد و مردم محدود و محدوتر شدند و به همان نسبت حاکمیت آلوده تر گشت .
امروز برای یک تحصن و اعتراض عادی باید پلکانهای وزارتخانه ها را هزار بار بالا و پایین بروند تا بتوانند اولین حق خود را ، که آزادی بیان و گفتار است را به دست بیاورند .
ارد بزرگ روی سخنش به دایه داران قدرت است .
به آنها می گوید فراموش نکنید حاکمیت و آزادی ازآن مردم است .
و شما کارمندانی بیش نیستید . اشتباه نکنید و فکر هم نکنید مافوق ملتید ...






نمایی از سالن اپرای وین



ارد بزرگ

کار ما برآیند خواست و برنامه ماست آنکه خواست و برنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ


چرا بعضی از آدمها برای خود آینده ایی نمی بینند ؟ دلسرد و نامیدند ؟ همواره آیه یاس می خوانند و ناخودآگاه بذر افسردگی می پاشند ؟
پاسخ به این سئوالات را می توان در یک کلمه خلاصه نمود و آن نداشتن (( امید )) است
از سخن ابتدایی بحث مان می شود نتیجه گرفت (( کار نتیجه داشتن خواست است )) و خواست بدون امید و هدف بوجود نمی آید .
شاید بگویید کار ما لزوما می تواند خواست ما نباشد و نتیجه نیاز و اجبار باشد ،
بله تمام افکار و کنش های ما پاسخی ست به نیازهایی که جسم و روان از ما انتظار دارند اما بطن نیاز های ما و حتی نوع نگاه ما ریشه در هدفمندی زندگی و خواستی عقلانی دارد ، امید و آرزو شکل ظاهری و بیرونی آن می باشد .
اعتیاد ، فحشا و بزهکاری در جوامعی رواج دارد که بذر نامیدی و یاس در آنها پاشیده شده باشد
سستی اجتماعی و عدم تحرک نسل نو نتیجه سرکوفتگی آرزوهای آنان است .
این نسل شاید نتواند ابتدا موجب ترقی و رشد خود شود اما انباشتن خواسته ها به ایجاد رستاخیزی بزرگ منتهی می گردد .
مهمترین اتفاقی که رخ می دهد ظهور رهبرانی است که گویی هیچ چیز نمی تواند آنها را از پای بیندازد
واقع امر آنست که جوامع قابلیتی را در اندرون خویش دارند که می توانند در آخرین لحظه انسانها را از بدترین کابوسها نجات بخشند .

در این جوامع مردان برتر و بقول فردریش نیچه (( ابر انسان )) متجلی می گردند و سخنانش درمانگر درد ها و رنج های نسل شان می گردد .

ابر انسان نسل خویش را دعوت به عملگرایی می کند . او می خواهد ضعفها را با کار و قیامی همگانی از بین ببرد .
ارد بزرگ جمله زیبایی در این زمینه دارد : " آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه روی نداده را می توان به میل خویش ساخت " .

" به میل خویش " یعنی آنکه باید ادامه را با خواست خویش پیش برد نه خاموشی .
ارد بزرگ حدس می زند که نسل افسرده پیشاپیش برای سستی خویش هم دلایل بیاورد و بدین خاطر می گوید : " رویا پردازی که عملگرا هم باشد می تواند سرچشمه دگرگونی های بسیار گردد ".
او تلویحا می گوید حتی می توان برای باروری و کار بیشتر به رویاها پناه برد و عقل محوری را که تابع واقعیتهای زمان حال خود می باشد را به کنار گذشت و آینده را به شکلی رویایی و دست یافتنی دید .
این خود باعث حرکت و جوشش می شود رویاها قابلیتی است که به انسان این نیرو را می بخشد که هر چیز به ظاهر غیر ممکن را نیز به دست آورد .

سخنان و کلمات بزرگان چنان انرژی در درون خود دارند که می توانند نسل های خاموش را از خواب های سنگین بیدار کنند .
شاید یکی از زیباترین جملات ارد بزرگ این جمله باشد که : آرامش اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد .

رسیدن به آرامش دائمی ! شعار تبلیغاتی بسیاری از خماران و اهل تصوف است فرقه های مختلفی از هندویان و بودایی ها هدف و خواست خویش را برای رسیدن به آرامش مطلق می دانند شاید معنای جمله ارد بزرگ را آن زمان بتوان خوب درک کرد که بدانیم این آرامش و خلسه وحشتناک موجب گشت قرنها شبه قاره هند تن به استعمار بسپارد .
اهل تصوف سعی می کنند به خود بقبولانند که اگر ما خوب باشیم ! به جهان از دریچه خوبی خواهیم نگرست پس در این حالت بدی وجود ندارد در حالیکه در هر ثانیه هزاران نفر در سرتاسر دنیا گرفتار رفتارهای خشنونت آمیز و تجاوز قرار می گیرند ارد بزرگ به این گوشه نشینان می گوید :
آنکه می گوید همه چیز خوب است و بدی وجود ندارد با کسی که همه چیز را اهریمنی می پندارد تفاوتی ندارد . برآیند چنین افکار سخیفی به چاه نیستی گرفتار آمدن است تنها کسانی خوبی را خوب می بینند که بدی و اهریمن را باور داشته باشند و از آن پرهیز کنند .
نگاه سخت ارد بزرگ به اهل تصوف و ریاضت کشان بدین خاطر است که او حرکت و جوشش نسل نوی سرزمینش را می خواهد و نه فسردگی و انجماد را...
باز در جایی دیگر می گوید : " آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است" .
ارد بزرگ در جایی سخت ترین حمله را به اهل تصوف و صوفی گری می کند که بسیار جالب و خواندنی است : " آنانی که در کنار ما زندگی می کنند اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد " .

نتیجه این بحث را می توان اینگونه دانست که :

برای باروری و ایجاد تحرک و روحیه لازم در افراد باید ریشه های آرمانی و هدف آنها را تقویت نمود
باید روحیه بخشید
باید صوفی منشی را کالبدشکافی کرد و آثار وحشتناکش را معرفی نمود .
و در نهایت نباید انتظار داشت در جامعه ایی که شادی و امید وجود ندارد نوآوری رخ نماید...


بزرگمهر

چون دانستی که خدا از خاکت آفریده گردنکشی و خود رایی مکن . بزرگمهر


خود بزرگ بینی و خود رایی از بزرگترین آفات مزرعه وجود ماست . سخنان بسیاری در مورد این خصلت ناشایست گفته شده است اما باز هم می بینیم که ظرفیت ها محدود است و باز هم بسیاری گرفتار این خوی بد و ناشایست هستند .
اما بین احترام به شخصیت خود و خود بینی یک تار مو فاصله است .
عده ایی این مرز را گم می کنند و حاضر می شوند عزت و شخصیت آنها مورد حمله قرار گیرد که این مسئله در بلند مدت می تواند تخریبی جدی بر آرمان ها و خواسته های واقعی آنها داشته باشد .
باید در عین حالی که عزت نفس خود را حفظ می کنیم برای دیگران هم ارزش قائل بشویم و سعی کنیم هر فرد را دقیقا آن گونه که هست بشناسیم و برایش به همان میزان ارزش قائل شویم.
بسیاری هستند که دارای مدارج خاصی نیستند اما در عین حال از بسیاری جهات شایسته ترین انسانها هستند
ما نمی توانیم موفقیتهای خودمان را در مقابل دیدگانمان بگذاریم و همه را کوچک و خوار بپنداریم .
در زندگی بارها با آدمهایی برخورد کردم که ابتدا تصور می کردم کوچکند و بعد فهمیدم بسیار بزرگند و من تا آخر عمر هم به آنها نمی رسم و برعکس با آدمهایی برخورد نمودم که فکر کردم بزرگترین هستند و بعد فهمیدم چه حقیرند .
ماهاتما گاندی می گوید : شاخ پربار سر بر زمين مي نهد و عظمت آن هم چنان در فروتني او جلوه گر است.
این جمله مرا بیاد مثل معروف خودمان می اندازد که : افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، هرگز خورد آب زمینی که بلند است ...
وقتی به زندگی آدمهای مغرور می نگرم می بینم بسیار انسان های تنهایی هستند به یاد این جمله بسیار زیبای ارد بزرگ می افتم که می گوید : خودبینی ، خواستگاهش درون است که آدمی را شیفته خویش می سازد و وارون بر این خواستگاه افتادگی پیرامون ماست ، که همگان را به سوی ما می کشاند .
غرور مخصوص آدمهای بی شوکت و جلال نیست گاهی می توان در بین بالاترین مدارج اجتماعی هم کسانی را دید که گرفتار این خصلت ناشایست هستند . ارد بزرگ جمله کنایه آمیزی در این ارتباط دارد که با ذکر آن این بحث را می بندم : پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است .





جهانگرد ها در شهر وین

بیسمارک

اگر به جای اسلحه با معلم به جنگ دنیا می رفتیم ، همۀ دشمنان نابود می شدند . بیسمارک


این جمله رایش دوم ( بیسمارک) نقش ممتاز معلمین را در هدایت و همچنین رهبری یک جامعه بخوبی نشان میدهد . معلمین با فکر و اندیشه فرزندان میهن سر و کار دارند حال آنکه پدر و مادر با جسم و قلب او .
آموزگاران می توانند استعداد های نهفته دانش آموزان را بیدار سازند و از آنان قهرمانانی بسازند که خود رهبرانی جسور و نیرومند ، دانشمندانی خسته گی ناپذیر و حتی عوامی متناسب شرایط آینده جامعه باشند.
ارد بزرگ در این ارتباط به نکات جالبی اشاره می کند او می گوید : یک آموزگار می تواند با رفتار و گفتارش کشوری را دگرگون سازد . البته ارد بزرگ از آن دسته متفکرینی است که تمام وجوه یک بخش را توامان می بینند همو در جای دیگر می گوید : یک آموزگار خام می تواند مدتها شاگردان خویش را سرگردان کند .
هر دوی این جملات به ما نقش و جایگاه رفیع یک آموزگار را نشان میدهد نقشی که نمی تواند خنثی باشد .
این نقش یا موجب ترقی و بهروزی کشور و آیندگان می شود و یا موجب نابودی پتانسیل آنان و به تبع آن آیندگان می گردد .
نگاه صحیح به حرمت و جایگاه آموزگان در درجه اول متوجه خود آنان است .
آیا می دانند در چه راه مهمی پا نهاده اند ؟
آیا می دانند آیندگان در مورد عملکرد آنان چگونه قضاوت خواهند نمود ؟
نگاه بیسمارک به معلمین و آموزگاران متعهد و فداکار است . این نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد .
آیا آموزگاران امروز ایران رهبران آینده را تربیت کرده اند ؟
این سئوالیست که باید از آنان کرد ؟...


گوشه دیگری از وین



مارك تواين

الماس را جز در قعر زمين نمي توان يافت و حقايق را جز در اعماق فكر نمي توان كشف كرد. مارك تواين

بسیاری از واکنش های ما در زمان حال ، نتیجه و باز خورد اتفاقاتیست که در گذشته دور و یا نزدیک برایمان رخ نموده است .
برای شناخت درست انسانها باید گذشته آنها را کاوید و اتفاقاتی را که در زندگیشان رخ نموده است را بررسی نمود شاید برای همین است که ارد بزرگ می گوید : کلید رازهای بزرگ ، در ژرفای کمی نیست . این مسئله باعث می شود بتوانیم واکنش های آنها را در مسیر آینده پیش بینی کنیم .
شناخت دقیق گذشته انسانها می تواند باز خورد رفتار آینده آنان باشد .
انسانها اهداف خود را بر اساس اتفاقاتی که در دوره کودکی و نوجوانی برایشان رخ داده است انتخاب و پیگیری می نمایند .
سالهای کودکی و نوجوانی برای بسیاری چندان ارزش و مفهومی ندارد حال آنکه فرد در همان سالهای بازی و جوشش در حال بررسی شرایط آینده خود است . و در حال یافتن نواقص و مشکلات شخصی و اجتماعی خود است او استعدادهای خود برای ظهور و بلوغ افکار فشرده اش محک می زند تا بدوران جوانی و جوشش برسد.
پتانسیل دوران نو رسی در نهایت در بزرگ سالی به شکل شرکت در برنامه های مختلف اجتماعی و یا برعکس آن ظهور پیدا می کند.
مارک تواین در این جمله خود اشاره به همین مسئله دارد . که باید نسبت به واکنشهای که از آدمها می بینیم کمی دقتمان را بیشتر کنیم و نگاه و قضاوتی سطحی نداشته باشیم .
این مسئله در رخدادهای کلان اجتماعی نیز خود را نشان می دهد . خواسته های امرور جوانان محصول برخورد دیروز مدیران کشور است . شما این جریان را می توانید در اتفاقات دهه های گذشته نیز ببینید هر وقت رفورم و حتی انقلابی رخ می نماید در هسته مرکزی آن نوجوانانی را می بینید که قبلا به خاطر عدم داشتن همین خواست ضربه خورده اند. آنان زمانی که به این خود باوری می رسند که می توانند ابراز نظر کنند به خیابانها می آیند و به شیوه های دموکراتیک و یا غیر آن نظر و خواست خود را آشکار می سازند .





Johann Strauss statue in Vienna's


کنفوسیوس

اشتباه را تصحيح نکردن خود اشتباه ديگريست. کنفوسیوس


چرا عده ایی اصرار بر آن دارند که راه اشتباه را ادامه دهند؟
و عده ایی براحتی مسیر اشتباهی را که رفته اند را رها نموده به سوی درستی و نیک رفتاری باز می گردند .
انسان موجود بسیار پیچیده ایی است .
بزرگترین مشکل آن است که عده ایی رشد و ترقی خویش را در به زحمت انداختن دیگران می بینند.
کسی را می شناختم که خود مدعی بود میداند انسان حقه باز و دغل کاریست ! اما در عین حال می گفت زندگی یعنی همین !
و کسی دیگر که می گفت یاد گرفته ام مانند سگ رفتار کنم دوست دارم همه از من فرار کنند . و اگر فرار نکنند پاچه آنان را خواهم گرفت !
براستی مگر نیکی و مصلحت جویی و ملاطفت چه بدی دارد که عده ایی باز هم مسیر بد را طی می کنند .
اشتباه اشتباست !!!
نباید گذاشت ادامه یابد.
کسی را می شناختم که با اندک کاری که از طرف دیگران بر خلاف میلش انجام می شد شروع می کرد به سر و صدا و گاها بد و بیراه گفتن . تا اینکه یکبار به خاطر همین کارش چند نفر ریختن بر سرش و حسابی ادبش کردند .
همو الان چنان آرام و محجوب است که همه دوستش دارند !
چرا در زمانی که می توانست خود را براحتی و بدون آنکه کتک بخورد اصلاح نکرد ؟!
باید یاد گرفت مسیر درست را در زندگی دنبال کرد و اشتباهات و لغزش ها را کم کرد ، بقول ارد بزرگ : زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم ، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآيند آن ، از دست دادن همه عمر است .






Maria Theresia Statue in Vienna

رالف امرسون

مقیاس ارزش انسان اهمیتی است که به وقت خود میگذارد . رالف امرسون


همه از ارزش وقت و زمان سخن می گویند اما واقعا کمتر کسی تمام زمان خود را به شکل درست و هدفمند به کار می گیرد . برایان تریسی معتقد است باید به گونه ایی زندگی کنیم که انگار فرصت کافی برای انجام یک کار را به شکل محدود در اختیار داریم واضح تر آنکه این حرف به معنای داشتن استرسی دایمی می باشد او می گوید این استرس به ما کمک می کند تا امور خود را سریعتر انجام بدهیم و در نتیجه زودتر به موفقیت برسیم .

بسیاری وقت خود را با مجالس همگانی و دید و بازدیدهای کاذب پر می کنند و در نهایت نمی توانند مدارج رشد را طی کنند . ارد بزرگ در این ارتباط جمله جالبی دارد که : دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است. همو در جای دیگر می گوید : با ولخرجی تنها مال نمی رود ، زمان ارزشش فراتر است ، و آن هم نابود می شود .

برای آنکه درست از لحظه ها بهره برد باید دانست که زندگی خودش یک فرصت است . محدوده ایی که انسان باید از آن به بهترین شکل ممکن بهره برد به قول مارون : زندگی بازیچۀ دست اقبال نیست ، بلکه فرصت عظیمی است که باید از ان استفاده کرد و مغتنمش شمرد .

برای همین است که اهل فکر و دانش از بسیاری امور بی ارزش کم می کنند تا بتوانند فرصت بیشتری را برای فکر و عمل خویش فراهم سازند بقول ارد بزرگ : مردمان توانمند در میان جشن و بزم نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن در حال پیکارند .




گوشه ایی از شهر وین


فرانسيس بيكن

یك انسان خردمند فرصتها و شانس ها را مي سازد , نه اينكه در انتظار آنها بنشيند . فرانسيس بيكن

در همان اولین روزهای جوانی فرق آدمها کاملا روشن دیده می شود . آدمهای بارز و موفق رو به سوی آینده دارند و پیشرفت .
آنها منتظر فراهم شدن اوضا نمی شوند در هر لحظه فکری نو و مسیری جدید را جستجو می کنند تا بتوانند به ایده و نظر خویش دست یابند . آنان پیوسته در تلاشند و گویی ندای درونی آنها را به پیش می راند .
به قول اندرو متیوس : شانس هرگز کافی نیست .

از طرف دیگر آدمهای عادی همواره نق می زنند و شرایط را مناسب برای شروع فعالیت خود نمی دانند و در نهایت پتانسیل و انگیزه خود را نیز از دست داده و در پیچ و تاب زندگی ایده هایشان را فراموش می سازند.
ارد بزرگ جمله مشهوری در این زمینه دارد که : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
پس شانس و فرصت ناگهانی نیست ! ابزار می خواهد تا به آن ابزار دست نیابیم اصل شانس هم اتفاق نمی افتد . بدین منظور باید تمام فکر و اندیشه مان را معطوف به خواست و هدف خویش بنماییم .




یک کافه در وین

جرج برنارد شاو

آنكه مي تواند ، انجام مي دهد،آنكه نمي تواند انتقاد مي كند. جرج برنارد شاو

وقتی این جمله را می خوانم ناخودآگاه به یاد صدها هزار منتقد سینما و یا فوتبال ! می افتم که همگی ده ها ساعت حرف برای انتقاد و نقد در آستین دارند.
اما خود آنها قالبا افرادی منزوی و غیر فعال هستند .
گویا ساخته شده اند که فقط انتقاد کنند .
و انتقادات آنها همیشه وجود دارد مگر برای اندک زمانی که ستاره ایی بدرخشد و اثری و یا بازی جاودانه ایی عرضه گردد .
برنارد شاو ماهیت واقعی منتقدین را افشا می کند و شخصا فکر می کنم اگر اهل عمل وقت خود را جهت پاسخ گویی به هجویات بگذارند دیگر توانی برای رشد و توسعه نخواهند یافت .
کسی که ابزار را شناخت و در امری حرفه ای شد را دیگر نمی توان با او همچون یک کارآموز برخورد کرد .
منتقدین عموما حرفه ایی ها را هم کارآموز می بینند . و سعی می کنند با ژستی عوام فریبانه با کوچک کردن آدمهای قوی خود را بزرگ جلوه دهند .
این حس را نمی توانم پنهان سازم که همیشه از منتقدین مدعی بیزار بوده و هستم.
بگذار بگوید فلانی ترسو بود و نگذاشت نقدش کنیم .
بله ترسویم و با اراجیف وقتم را تلف نمی کنم . احساس می کنم آدمهای نقاد انسانهایی کینه ایی هستند آنها با کینه ورزی خوراک برای مخاطب خویش فراهم می آورند نگاه مثبت و خیر اندیش کهنسالان آنقدر اندک و محدود است که در دریای انتقادات واهی گم می شود و گرنه بقول ارد بزرگ : نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .




http://www.horizoncon.com/Austria/Vienna_from_Reisenrad.jpg

نمایی دیگر از وین

موریس مترلینگ

اگر در اولين قدم، موفقيت نصيب ما مي شد، سعي و عمل ديگر معني نداشت. موريس مترلينگ



انسان موجودی کمال گراست همواره سعی می کند خیلی سریعتر به آرمانها و اهدافش برسد . اما این خواست همواره بسیار دورتر از باور اولیه ماست .
برای همین تجربه بسیار گرانتر از آنچه که هست بدست می آید . تا به زندگی خود و آمال و آرزوهایمان دست یابیم دیگر نیروی جوانی را دست داده ایم و فرصتی برای شروعی دیگر با آرمانهای جدید نمی توانیم داشته باشیم . آرزوهای ما زیاد نمی توانند تغییر کنند شاید به بلوغ بیشتری برسند اما چندان در محتوای آنها تغییر ایجاد نمی شود.
رسیدن به کمال مطلوب و طی مسیر رشد بسیار خسته کننده و طولانی است .
جوانان بواسطه خوی جوانی شان ! آن را ساده می گیرند ، اما در عمل رنج و مشقت بسیار می کشند .
عده ایی جوان نازک و نارنجی هم هستند که می خواهند یک شبه ره صد ساله بروند . موریس مترلینگ با این جمله به آنها می گوید آستین همت بالا بزنند و با سعی و عمل به دنبال آرزوهای خویش باشند .
این جمله در درون خود انرژی پنهانی نیز دارد که ما ایرانی ها با این مثال آن را به هم هدیه می دهیم که :

نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد




زمستان در وین